مدحور

لغت نامه دهخدا

مدحور. [ م َ ] ( ع ص ) مطرود. آنکه به عنف رانده و دور کرده شده باشد. ( از متن اللغة ). طردشده. رانده شده. دورکرده شده. گویند: الشیطان مدحور من رحمة اﷲ. ( اقرب الموارد ) :
وردیو ز کار بازداردت
رنجور بوی و خوار و مدحور.ناصرخسرو.ز توقیع همایون تو گردد
چو از لاحول دیو فتنه مدحور.ناصرخسرو.

فرهنگ معین

(مَ ) [ ع . ] (اِمف . ) رانده ، دور کرده .

فرهنگ عمید

رانده شده، دورکرده شده.

فرهنگ فارسی

( اسم ) رانده دور کرده : وردیو ز کار باز داردت رنجور بوی و خوار و مدحور . ( ناصر خسرو )

ویکی واژه

رانده، دور کرده.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال پی ام سی فال پی ام سی فال نخود فال نخود فال اوراکل فال اوراکل