لغت نامه دهخدا
بزرگوارا من در میان اهل عراق
بنعمت تو که محسود همگنان بودم.ظهیر فاریابی.چنانکه محسود ارکان ملوک و امرای دیگر شد. ( جهانگشای جوینی ج 2 ص 4 ).
دنیی آنقدر ندارد که بر او رشک برند
ای برادر که نه محسود بماند نه حسود.سعدی ( کلیات چ فروغی ص 575 ).