محدد

لغت نامه دهخدا

محدد. [ م ُ ح َ د دَ ] ( ع ص ) تحدید گردیده شده. ( ناظم الاطباء ). || تیز کرده شده و تیز نوک دار: محدد الرأس ؛ نوک تیز.
محدد. [ م ُ ح َدْ دِ ] ( ع ص ) حد چیزی پدیدکننده. ( آنندراج ). کسی که تحدیدمی کند و حد چیزی را معین می نماید. ( ناظم الاطباء ).
- محددالجهات ؛ اطلس فلک. ( ناظم الاطباء ). فلک نهم که کره ارض و افلاک دیگر بدان منتهی شود و آن منتهای جهات است.

فرهنگ معین

(مُ حَ دِّ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - تعیین کنندة حد و کرانة چیزی . ۲ - تیز کننده (کارد و جز آن ).

فرهنگ فارسی

(اسم ) تعیین کنند. حد و کران. چیزی. ۲ - تیز کننده ( کارد و جز آن ) . ۳ - تیز نگرنده .
تحدید گردیده شده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال پی ام سی فال پی ام سی فال احساس فال احساس فال امروز فال امروز