محادثه

لغت نامه دهخدا

( محادثة ) محادثة. [ م ُ دَ ث َ ] ( ع مص ) با هم سخن گفتن. ( منتهی الارب ). با یکدیگر حدیث کردن. تحادث. ( یادداشت مؤلف ). گفتگو و مکالمه. ( ناظم الاطباء ). با کس حدیث کردن. ( تاج المصادر بیهقی ).حکایت و قصه و نقل و داستان آوردن. ( ناظم الاطباء ). || صیقل کردن شمشیر را. ( منتهی الارب ). و منه حدیث الحسن حادثوا هذه القلوب بذکراﷲ؛ ای اجلوها واغسلوا الدرن عنها. ( منتهی الارب ). جلا دادن. بزدودن شمشیر. ( از لسان العرب ). بزدودن. ( زوزنی ). || در اصطلاح متصوفه و عرفا خطاب حق است بنده رادر صورتی از عالم ملک همچنان که ندا فرمودند موسی را از شجره. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) ( از تعریفات ). || معاشرت و مصاحبت. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : زبان از مکالمه او در کشیدن قوت نداشتم و روی از محادثه او گردانیدن مروت ندانستم. ( گلستان ).

فرهنگ معین

(مُ دِ ثِ ) [ ع . محادثة ] (مص ل . ) با هم سخن گفتن .

فرهنگ فارسی

سخن گفتن باهم، گفتگو
۱ - ( مصدر ) سخن گفتن با یکدیگر . ۲ - ( اسم ) گفتگو .

ویکی واژه

محادثة
با هم سخن گفتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال مکعب فال مکعب فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال درخت فال درخت