مباهی

لغت نامه دهخدا

مباهی. [ م ُ ] ( ع ص ) مباهات کننده و فخرکننده و نازکننده.( ناظم الاطباء ). فخرکننده و نازنماینده. ( آنندراج ). نازکننده و فخرکننده. مفتخر. سربلند. سرفراز. سرافراز. نازنده. فاخر. بالنده. آنکه تفاخر کند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || مغرور و خودستاینده. || سرافراز کرده شده. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(مُ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - مباهات کننده ، فخر کننده . ۲ - مغرور.

فرهنگ عمید

فخر کننده.

فرهنگ فارسی

فخرکننده
( اسم ) افتخار کننده مفتخر مباهات کننده : بموجب صدور این فرمان مبارک سوسیته آنونیم مزبور را بسمت فورنیتری مخصوص خودمان مباهی و سر بلند فرمودیم .

ویکی واژه

مباهات کننده، فخر کننده.
مغرور.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال مکعب فال مکعب فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت