ماتم گرفتن. [ ت َ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) احتفالی کردن عزاداری کسی را. عزاداری کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) : این دیده تر گهی که ماتم گیرد طوفان را پیش اشک خود کم گیرد.طالب آملی ( از آنندراج ).مزن دست تأسف برهم از مرگ سیه کاران که خون مرده را هرگز کسی ماتم نمی گیرد.صائب ( از آنندراج ).|| سخت غمگین نمودن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || از پیش غم خوردن برای دردی نیامده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).
فرهنگ معین
( ~ . گِ رِ تَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) ۱ - غصه دار شدن . ۲ - سوگواری کردن .
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ماتم گرفتن کسی را ( برای کسی ) . ۱ - سوگواری کردن برای او اقام. مراسم تعزیت کردن بجهت او : مزن دست تاسف برهم از مرگ سیه کاران که خون مرده را هرگز کسی ماتم نمیگیرد . ( صائب آنند . ) ۲- غصه دار شدن غمگین شدن : چرا اینجا نشسته و ماتم گرفته ای ?