ماتم گرفتن

لغت نامه دهخدا

ماتم گرفتن. [ ت َ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) احتفالی کردن عزاداری کسی را. عزاداری کردن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
این دیده تر گهی که ماتم گیرد
طوفان را پیش اشک خود کم گیرد.طالب آملی ( از آنندراج ).مزن دست تأسف برهم از مرگ سیه کاران
که خون مرده را هرگز کسی ماتم نمی گیرد.صائب ( از آنندراج ).|| سخت غمگین نمودن. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ). || از پیش غم خوردن برای دردی نیامده. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ معین

( ~ . گِ رِ تَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) ۱ - غصه دار شدن . ۲ - سوگواری کردن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ماتم گرفتن کسی را ( برای کسی ) . ۱ - سوگواری کردن برای او اقام. مراسم تعزیت کردن بجهت او : مزن دست تاسف برهم از مرگ سیه کاران که خون مرده را هرگز کسی ماتم نمیگیرد . ( صائب آنند . ) ۲- غصه دار شدن غمگین شدن : چرا اینجا نشسته و ماتم گرفته ای ?

ویکی واژه

غصه دار شدن.
سوگواری کردن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال تاروت فال تاروت فال شمع فال شمع فال حافظ فال حافظ