لیز. ( ص ) نسو. لغزان . املس. لغزناک. سخت هموار. مانند مرمری تراشیده و بر زمین نصب کرده که پای رونده بر آن لغزد. لغزاننده ، چنانکه زمین یخ بسته. لغزنده و نرم را گویند و هر چیز که با او لغزندگی و نرمی باشد. ( برهان ). لغزنده : معده لیز و آب هندوانه. - لیز شدن معده ؛ کم شدن ماسکه آن. || لزج. لزجه. چسبنده . بالعاب. || آمیخته. || ( اِ ) دست افزار کشیدن بر چیزی. ( برهان ). || ( پسوند ) مزید مؤخر کلماتی است ، چون : پالیز. کفچلیز. دهلیز. جالیز. فالیز. لیز. [ ل َ ] ( ع مص ) پناه گرفتن به کسی. ( منتهی الارب ).
فرهنگ معین
(ص . ) سُر، لغزنده .
فرهنگ عمید
۱. زمین نمناک و لغزنده. ۲. هر چیزی که رطوبت و لغزندگی داشته باشد. * لیز خوردن: (مصدر لازم ) [عامیانه] سُر خوردن، لغزیدن.