لکنت

لغت نامه دهخدا

لکنت. [ ل ُن َ ] ( ع اِمص ) لکنه. گرفتگی زبان در هنگام سخن گفتن که به هندی هکلانا گویند. ( غیاث ). درماندن به سخن. ( منتهی الارب ). لکن. لکنونة. لکونة. کندی زبان. کندزبانی. از کارماندگی. کلته. زبان شکستگی. عی در لسان. گرفته زبانی. درماندگی در سخن. شکستگی زبان. تهتهة. ( منتهی الارب ): تهته ؛ لکنت کردن. تختخه ؛ لکنت زبان. تلاکن ؛ لکنت کردن با خود تا مردم خندند. ( منتهی الارب ).
- زبانش به لکنت افتادن ؛ به تِت و پِت افتادن.
لکنت. [ ل َ ک َ ] ( ص ) کلته. فرسوده. عاجز. از کار مانده. لکنته. لکنتی : اسبی لکنت یا شمشیری لکنت و غیره.
لکنة. [ ل ُ ن َ ] ( ع اِمص ) لکنه. لکنت. و رجوع به لکنت شود :
مگرلکنه ای بودش اندر زبان
که تحقیق مُفحَم نکردی بیان.( بوستان ).

فرهنگ معین

(لُ نَ ) [ ع . لکنة ] (اِمص . ) گرفتگی زبان .

فرهنگ عمید

۱. گرفتن زبان هنگام حرف زدن.
۲. کندزبانی.

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) درماندن بهنگام سخن . ۲- ( اسم ) گرفتگی زبان بهنگام سخن گفتن کند زبانی .
گرفتگی زبان در هنگام سخن گفتن که به هندی هکلانا گویند درمانده به سخن .

فرهنگستان زبان و ادب

{stuttering, stammering} [روان شناسی] اختلال در روانی گفتار و الگوی زمانی طبیعی آن که سخن گفتن را دشوار می سازد

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَعْجَمِیٌّ: کسی که سخن گفتنش غیر عربی و غیر بلیغ است، چه اینکه اصلا عرب نباشد ، یا آنکه عرب باشد ولی لکنتی در زبانش باشد -کسی که نمی تواند درست صحبت کند (عجم به معنای غیر عرب است و عجمی کسی را گویند که به غیر عرب منسوب باشد و اعجم کسی را گویند که زبانش لکنت باشد...
ریشه کلمه:
کون (۱۳۹۰ بار)ل (۳۸۴۲ بار)

ویکی واژه

گرفتگی زبان.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال رابطه فال رابطه فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال احساس فال احساس