لواطه

لغت نامه دهخدا

( لواطة ) لواطة. [ ل َ وا طَ ] ( اِخ ) قبیلة من البربر. رجوع به بربر شود. ( معجم البلدان ).
لواطة. [ ل ِ وا طَ ] ( ع مص ) لوط. لِواط. کار قوم لوط کردن. ( منتهی الارب ). اِغلام کردن. از راه پس رفتن زن یا مرد را. غلامبارگی. تازبازی. بچه بازی :
می و قمار و لواطه به طریق سه امام
مر ترا هر سه حلال است هلا سر بفراز.ناصرخسرو.صوفئی باشد به نزد این لِئام
الخیاطة و اللواطة و السلام.مولوی.اِغتلام ؛ لواطت کردن. || به گل درگرفتن و گل اندود کردن حوض را. || چسبیدن به دل و دوست گردیدن. || تیر انداختن. || چشم زخم رسانیدن. || پنهان کردن چیزی را. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(لَ طَ یا طِ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) درآمیختن با امرد، لواط . ۲ - (اِمص . ) غلامبارگی ، شاهدبازی .

فرهنگ فارسی

۱- ( مصدر ) در آمیختن با امرد لواط .۲- ( اسم ) غلامبارگی شاهد بازی : می و قمار و لواطه بطریق سه امام مر ترا هر سه حلال است هلاسر بفراز . ( ناصر خسرو .۲٠۲ )
لوط . کار قوم لوط کردن

ویکی واژه

درآمیختن با امرد، لواط.
غلامبارگی، شاهدبازی.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال تک نیت فال تک نیت فال پی ام سی فال پی ام سی فال ای چینگ فال ای چینگ