لهراسپ

لغت نامه دهخدا

لهراسپ. [ ل ُ ] ( اِخ ) لهراسب. رجوع به لهراسب پادشاه کیانی شود.

فرهنگ فارسی

از پادشاهان کیانی و پدر کی گشتاسب از پشت کی پشین و از تخمه قباد است . کیخسرو تخت پادشاهی بدو بخشید . او سرانجام سلطنت به گشتاسب واگذار کرده و خود به آتشگاه نوبهار بلخ رفت و بعبادت پرداخت . چون زردشت دین خود را آورد او آنرا پذیرفت و همچنان بعبادت روزگار میگذرانید تا در یکی از هجومهای ارجاسب تورانی بدست او کشته شد . پادشاهی لهراسب صد و بیست سال بود .

فرهنگ اسم ها

اسم: لهراسپ (پسر) (فارسی)
معنی: صاحب اسب تندرو، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر اروندشاه از نژاد کیقباد پادشاه کیانی

دانشنامه آزاد فارسی

لُهراسپ
(اوستایی : اَئوروَتَسپَه) به معنی تیزاسپ ، در شاهنامۀ فردوسی، پسر اورَند شاه ، پسر کِی پَشین ، پسر کِیقُباد و چهارمین فرمانروای کیانی. در زمان کِیخُسرو مأمور جنگ با آلان ها شد. کیخسرو در جریان روی گرداندن از امور سلطنت، تاج شاهی را بر سر لهراسپ نهاد. لهراسپ پس از غیبت کیخسرو بر تخت شاهی نشست و فرستادگانی به روم و چین و هند فرستاد و در بلخ شهرستانی پی افکند و آتشکدۀ آذَربُرزین مِهر را بنا کرد. او از دختر کاووس دو پسر یافت به نام های گَشتاسپ و زَریر. پس از درگیری با گشتاسپ سرانجام تاج و تخت شاهی را به او واگذاشت و خود در بلخ گوشه گزید و او با ظهور زَردُشت به آیین او گروید. چون گشتاسپ به زابُل رفت و لُهراسپ را با یارانی اندک در بلخ تنها گذاشت ، اَرجاسپ پسر خود کَهرَم را برای گرفتن انتقام از لهراسپ به بلخ فرستاد. کهرم، او را کشت.

ویکی واژه

نام یکی از پادشاهان اسطوره‌ای در شاهنامه
ممکن است لراسپ درست‌تر باشد و هـ میانی به سبب ورود به زبان‌های دیگر از جمله زبان عربی اضافه شده باشد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم