لدي

لغت نامه دهخدا

لدی. [ ل َ دا ] ( ع حرف اضافه ) نزد. ( لغة فی لَدُن ) قوله تعالی : و الفیا سیدها لدی الباب ( قرآن 25/12 ). ( منتهی الارب ). نزدیک. ( ترجمان القرآن جرجانی ). عِند. گاه.
- لدی الاحتیاج ؛ گاه احتیاج. وقت نیاز.
- لدی الاختلاف ؛ گاه بروز اختلاف.
- لدی الاقتضاء ؛ گاه اقتضاء.
- لدی الامکان ؛ در صورت امکان.
- لدی الباب ؛ تا نزدیک در.
- لدی الحاجة؛ گاه حاجت. هنگام نیاز. وقت احتیاج.
- لدی الحصول ؛ همینکه حاصل آمد.
- لدی الحضور ؛ همینکه حاضر آمد.
- لدی الرؤیة ؛ گاه رؤیت. بمحض رؤیت. بمحض دیدن.
- لدی الضرورة ؛ به گاه حاجت. گاه نیاز. بوقت نیازمندی.
- لدی الفرصة ؛ هنگام فرصت.
- لدی الورود ؛ گاه ورود. بمحض ورود. همینکه رسید. همینکه آمد. برسیدن. تا رسید. بورود. تا آمد. به آمدن.
- لدی الوصول ؛ بمحض دریافت.
لدی. [ ل ُدْ دی ی ] ( ص نسبی ) منسوب به لد که موضعی است به شام. ( سمعانی ).

فرهنگ معین

(لَ دا ) [ ع . ] (ق . ) ۱ - نزد، نزدیک . ۲ - وقت ، هنگام .

فرهنگ فارسی

شهریست در ایتالیا کنار رود [ آدا ] ۳۸۱۵٠ تن سکنه . مرکز کشاورزی و صنعتی . ناپلئون بناپارت در سال ۱۷۹۶ م . در این شهر بر اتریشیها پیروز شد .
نزد، موقع مناسب، همینکه آمد، همینکه رسید
منسوب به لد که موضعی است به شام .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی لَدَی: کنار - آستانه - نزد
معنی لَدَیَّ: نزد من
معنی قَرِینُهُ: همراهش (در عبارت " قَالَ قَرِینُهُ هَـٰذَا مَا لَدَیَّ عَتِیدٌ "منظور فرشته همراهش می باشدو در عبارت"قَالَ قَرِینُهُ رَبَّنَا مَا أَطْغَیْتُهُ وَلَکِن کَانَ فِی ضَلَالٍ بَعِیدٍ " منظور شیطان است)
ریشه کلمه:
لدی (۲۲ بار)ی (۱۰۴۴ بار)

ویکی واژه

نزد، نزدیک.
وقت، هنگام.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال شمع فال شمع فال راز فال راز