لب دادن

لغت نامه دهخدا

لب دادن. [ ل َ دَ ] ( مص مرکب ) لب دادن ظرفی ، پاره ای ظرفها جون مایعی از او سرازیر کنند در ظرف دیگرپراکنده نشود و آن را لب دادن گویند بر خلاف ظرفی که لب ندهد آب یا مایع مستقیم در ظرف زیرین فرو نریخته و به زمین ریزد. || صاحب آنندراج گوید: لب دادن ، کنایه از بوسه دادن باشد. و رخصت دادن و بدین معنی مرادف زبان دادن است. ( آنندراج ) :
لب بخسرو ده و آنگاه به لاغ
با مگس گو ز شکر دور مشو.امیرخسرو.لب بحرف نگار نتوان داد
رخ بخون جگر نکرده نگار.ظهوری.

فرهنگ معین

( ~ . دَ ) (مص ل . ) بوسه دادن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) بوسه دادن : لب بخسرو ده و آنگاه به لاغ با مگس گو ز شکر دور مشو . ( امیر خسرو لغ. ) یا لب دادن ظرفی . بعضی از ظرفها چون مایعی از آنها سرازیر کنند در ظرف دیگر پراکنده نشود آنرا لب دادن گویند بر خلاف ظرفی که لب ندهد ( آب یا مایع مستقیم در ظرف زیرین فرونریخته وبزمین ریزد )

ویکی واژه

بوسه دادن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال تک نیت فال تک نیت فال آرزو فال آرزو فال تک نیت فال تک نیت