لاغیر. [ غ َ ] ( ع ق مرکب ) نه دیگری :اوست و لاغیر. این است و لاغیر، اوست و نه جز او. استعانت ما از تست بس و لاغیر. که هریک از باد غرور دم اَنا و لاغیری میزند. ( رشیدی ). من بودم و او و لاغیر.
فرهنگ معین
(غَ یْ ) [ ع . ] (ق مر. ) نه دیگری ، نه چیز دیگر.
فرهنگ فارسی
نه دیگری . اوست و لاغیر نه دیگری نه چیز دیگر : پادشاهی کاری بزرگ است و باوج معالی آن ببال همت عالی توان پرید لاغیر .