قچاق

لغت نامه دهخدا

قچاق. [ ق ُچ ْ چا ] ( مغولی ، ص ) باقدرت. ( ناظم الاطباء ). توانا. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || چاق و فربه. ( آنندراج ). زوردار. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(قُ چّ ) [ مغ . ] (ص . ) ۱ - چاق ، فربه . ۲ - باقدرت ، توانا.

فرهنگ فارسی

ماخوذازترکی مغولی، چاق و پرزور، باقدرت
( صفت ) ۱ - چاق فربه ۲ - با قدرت توانا : همگنان تو همه چابک و رندند و قچاق دستیاران تو چون سرو همه بالا چاق . ( گل کشتی . توبا ۴۵ )

ویکی واژه

چاق، فربه.
باقدرت، توانا.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم