قلانسی

لغت نامه دهخدا

قلانسی. [ ق َ ن ِ ] ( اِخ ) ابواحمد.از بزرگان صوفیه است. رجوع به ابواحمد قلانسی شود.
قلانسی. [ ق َ ن ِ ] ( اِخ ) جعفربن محمد. از راویان است. ( ریحانة الادب ).
قلانسی. [ ق َ ن ِ ] ( اِخ ) حسن بن مختار. از راویان است. ( ریحانة الادب ).
قلانسی. [ ق َ ن ِ ] ( اِخ ) حسین بن مختار. از راویان است. ( ریحانة الادب ).
قلانسی. [ ق َ ن ِ ] ( اِخ ) محمدبن احمدبن خاقان. از راویان است. ( ریحانة الادب ).

فرهنگ معین

(قَ ) [ ع . ] (ص نسب . ) منسوب به قلانس ، کلاه دوز، کلاه فروش .

فرهنگ فارسی

ابواحمد مصعب بن احمد بن مصعب صوفی معروف ( ف. مکه ۲۹٠ ه ق . ) مولد وی بغداد بود و او معاصر جنید بوده . قلانسی بمکه رفت و در همانجا در گذشت .
( صفت ) منسوب به قلانس کلاهدوز کلاه فروش .

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] قلانسی (ابهام زدایی). قلانسی ممکن است اسم برای اشخاص ذیل باشد: • آدم بن محمد قلانسی بلخی، مُحدّث سده ۳ق/۹م• ابن قلانسی، مورخ، ادیب و دیوان سالار دمشقی، ملقب به «الرئیس الاجل»، «الشیخ العمید» و «عمیدالدین»• خالد بن ماد قلانسی، راوی و محدّث امامی• عبدالله بن محمد قلانسی نسقی، یکی از واعظان و دانشمندان خاندان «قلانسی»• محمد بن بهرام بن محمد قلانسی سمرقندی، از طبیبان قرن ششم و یا هفتم هجری
...

ویکی واژه

منسوب به قلانس، کلاه دوز، کلاه فروش.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال میلادی فال میلادی فال عشق فال عشق فال جذب فال جذب فال فنجان فال فنجان