لغت نامه دهخدا
سکوبا و قسیس و رهبان روم
همه سوگواران آن مرز و بوم.فردوسی.چو زنار قسیس شد سوخته
چلیپای مطران برافروخته.فردوسی.کشیشان را کشش بینی و کوشش
به تعلیم چو من قسیس دانا.خاقانی.
قسیس. [ ق ُ س َ ] ( اِخ ) موضعی است. ( منتهی الارب ).
قسیس. [ ق ُ س َ ] ( اِخ ) نام جد عبداﷲبن یعقوب محدث است. ( منتهی الارب ).