کلمه لنگ معمولاً به معنای نقص یا اشکال در کارایی یا عملکرد است. این واژه در زمینههای مختلفی مانند ادبیات، روانشناسی و حتی در مکالمات روزمره به کار میرود. به عنوان مثال، در ادبیات میتواند به نقص در داستان یا شخصیتها اشاره کند و در روانشناسی به مشکلات رفتاری یا اجتماعی افراد. این کلمه بار معنایی منفی دارد. این واژه به نوعی نقص یا کمبود اشاره میکند که میتواند به مشکلات و چالشهای موجود در یک فرد یا وضعیت خاص دلالت کند. با این حال، بسته به زمینه استفاده، میتواند به نقد سازنده یا تحلیل وضعیت نیز اشاره داشته باشد.

لنگ
لغت نامه دهخدا
لنگ. [ ل ُ ] ( اِ ) فوطه. ازار. ایزار. بستنی. جامه حمام. میزر. جامه ای که در رفتن به گرمابه بر کمر بندند. پارچه مستطیل شکل که در گرمابه بر کمر بندند پوشیدن سفلای بدن را. با فعل بستن صرف می شود
فرهنگ معین
( ~. ) (اِ. ) = لنگه: آلت تناسل مرد، شرم مرد، نره.
(لِ ) (اِ. ) (عا. ) هنگام، وقت.
( ~. ) (اِ. ) ۱ - پا. ۲ - لنگه، لنگه بار.،~ ِ کسی در هوا بودن کنایه از: وضع مبهم و نابسامان داشتن.
(لُ ) (اِ. ) پارچه ای که در گرمابه به کمر بندند.
فرهنگ عمید
۲. پای آسیب دیده که بلنگد.
۳. خسته و وامانده: پای ما لنگ است و منزل بس دراز / دست ما کوتاه و خرما بر نخیل (حافظ: ۱۰۱۹ ).
۴. نیازمند به چیزی.
* لنگ کردن: (مصدر متعدی ) [عامیانه]
۱. آسیب رساندن به پای کسی، به گونه ای که بلنگد.
۲. [مجاز] کاری را تعطیل کردن.
۳. [مجاز] توقف کردن قافله میان راه.
۱. (زیست شناسی ) یک پای انسان از بیخ ران تا سر انگشتان.
۲. نیمی از بار.
۳. یکی از چیزی که جفت باشد، مانند لنگۀ کفش، لنگۀ جوراب.
* لنگ کردن: (مصدر متعدی ) (ورزش ) در کُشتی، پای خود را به پای حریف بند کردن و او را به زمین زدن.
پارچه ای مستطیل شکل که در گرمابه و زورخانه به کمر می بندند.
* لنگ انداختن: (مصدر لازم )
۱. (ورزش ) در زورخانه، پرتاب کردن لنگ از طرف مرشد میان دو کشتی گیر که در گود گرم کشتی هستند تا به خوشی از یکدیگر جدا شوند.
۲. [مجاز] تسلیم شدن و ترک نزاع کردن.
فرهنگ فارسی
نام دهی جزئ دهستان ماسال بخش ماسال شاندارمن شهرستان طوالش.
فرهنگستان زبان و ادب
جملاتی از کلمه لنگ
میم کم داد لیکن بد نباشد ز چشم کور اشک لنگ نیکست
گران سنگ شد لنگر حلم او به خفت کشیدن ز خضم لعیم