قرارگاه

لغت نامه دهخدا

قرارگاه. [ ق َ ] ( اِ مرکب ) مسکن و منزل و خانه و مأوا. جایی که در آن قرار گیرند. جای استراحت و آرامش. آرامگاه. آنجا از خانه که محل استراحت و آرامش است. ( ناظم الاطباء ) :
اقبال مطیع و بخت منقاد
آمد به قرارگاه میعاد.نظامی.روزی که از این قرارگاهت
تدبیر بود به عزم راهت.نظامی.هر روز مسافری ز راهی
کردی بر او قرارگاهی.نظامی.ترا به کوی اجل هم قرار خواهد بود
قرارگاه تو دارالقرار خواهد بود.سعدی.

فرهنگ عمید

۱. جای آرام گرفتن و ساکن شدن.
۲. منزل، خانه، مسکن.

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - مسکن منزل ماوا ۲ - جایی که در آن استراحت کنند آرامگاه مقابل مستقر . یا قرارگاه نطفه . رحم زهدان ۳ - مجموع سازمانها و اعضایی که تحت نظر فرمانده یک واحد کار کنند و آن شامل ارکان ستاد مخابرات اردنانس دژبان و غیره است .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم