فیضان

لغت نامه دهخدا

فیضان. [ ف َ ی َ ] ( ع مص ) بسیار شدن آب ، چندانکه روان گردد. ( منتهی الارب ). لبریز شدن. ( فرهنگ فارسی معین ). || لبالب رفتن رود. || آشکار کردن راز را. ( منتهی الارب ). || ( اِمص ) ریزش آب. || ریزش. فیض. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به فیض شود.

فرهنگ معین

(فَ یَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) بسیار شدن آب و سرریز شدن آن ، لبریز شدن . ۲ - (اِ مص . ) ریزش ، ریزش آب .

فرهنگ عمید

۱. فراوان شدن آب و روان گشتن آن، فروریختن آب از ظرفی یا از جایی از کثرت آن.
۲. لبریز شدن.

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) ریخته شدن آب از بسیاری لبریز شدن ۲ - ( اسم ) ریزش آب ۳ - یزش فیض .

ویکی واژه

بسیار شدن آب و سرریز شدن آن، لبریز شدن.
ریزش، ریزش آب.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال لنورماند فال لنورماند فال قهوه فال قهوه فال تاروت فال تاروت فال شمع فال شمع