فهمیدنی

لغت نامه دهخدا

فهمیدنی. [ ف َ دَ ] ( ص لیاقت ) قابل فهمیدن. دریافتنی. قابل درک. رجوع به فهمیدن شود.

فرهنگ فارسی

قابل فهمیدن . قابل درک
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
چهارپایان
چهارپایان
اسرار کردن
اسرار کردن
بی‌پروا
بی‌پروا
نجات
نجات