فهرست. [ ف ِ رِ ] ( معرب ، اِ ) ( معرب پهرست پهلوی ) جدولی شامل ابواب و فصول کتاب در ابتدا یا انتهای آن. || صورت اسامی چیزی. ( فرهنگ فارسی معین ). نوشته ای را نیز گفته اند که در آن اسامی کتابها باشد، و عربان فهرس میگویند. ( برهان ). نمودار. خلاصه. ملخص : شاهی که گر بیان دهد اخلاق او خرد فهرست بأس حیدر و عدل عمر شود.مسعودسعد.صاحب خبر غیب نخوانده ست بسدره چون سیرت نیکوش به فهرست سیر بر.سنایی.اشارات ومواعظ آن را که فهرست مصالح دین و دنیاست نمودار سیاست خواص و عوام ساخت. ( کلیله و دمنه ). فهرست مکارم باد اخبار تو عالم را تاریخ معالی باد آثار تو عالم را.خاقانی.مگر فهرست نیکوئی است آن خط که بی پرگار و بی مسطر کشیدی.خاقانی.عدل است و دین دوگانه ز یک مادر آمده فهرست ملک از این دو برادر نکوتر است.خاقانی.چو گشت این سه فهرست پرداخته سخنهای با یکدگر ساخته.نظامی.ترکیب ها: - فهرست نویس . فهرست نویسی. رجوع به هر یک از این کلمات شود. فهرسة. [ ف َ رَ س َ ] ( ع مص ) فهرست کتاب نوشتن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
فرهنگ معین
(فِ رِ ) (اِ. ) ۱ - راهنمای کتاب که در آن فصل ها و موضوعات کتاب و صفحات مربوط به آنها در آن نوشته است . ۲ - صورت اسامی چیزی .
فرهنگ عمید
بخشی در اول یا انتهای کتاب، مجله، و مانند آن که به طور اجمالی عناوین، موضوعات، و مطالب را شرح می دهد.
فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - جدولی شامل ابواب و فصول کتاب در ابتدا یا انتهای آن ۲ - صورت اسامی چیزی .
فرهنگستان زبان و ادب
{catalogue} [علوم کتابداری و اطلاع رسانی، عمومی] سیاهه ای از کتاب ها و سایر مواد کتابخانه ای متعلق به مجموعه ای خاص {list} [عمومی] صورت اسامی افراد یا اشیا یا هر چیز دیگر متـ . سیاهه 2، صورت 4
ویکی واژه
indice elenco راهنمای کتاب که در آن فصلها و موضوعات کتاب و صفحات مربوط به آنها در آن نوشته صورت اسامی چیزی.