فس

لغت نامه دهخدا

فس. [ ف ِس س / ف ِ ] ( اِ صوت ) نام آواز برآمدن بادی محبوس ، از شکاف یا سوراخی که یابد. ( یادداشت بخط مؤلف ). || آواز خفیف اخراج باد از مخرج انسان یا حیوانات.
- چس و فس ؛ چیزهای بی ارزش و پست.
فس. [ ف ِ ] ( اِ ) نام کلاهی که در شهر فس واقع در غرب افریقا می ساختند و آن کلاه معمولی ترکان عثمانی و مصریان بود و در واقع نوعی فینه بود که از نمد یا ماهوت سرخ بی درز ساخته می شد. ( از یادداشتهای مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) فسوه چس .

ویکی واژه

صدایی که از سینه ناخوش بویژه آنکه دچار عواض درد سینه یا سرماخوردگی باشد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال ارمنی فال ارمنی فال سنجش فال سنجش فال تاروت فال تاروت