فریاد خواستن

لغت نامه دهخدا

فریاد خواستن. [ ف َرْ خوا / خا ت َ ] ( مص مرکب ) استغاثه. مدد خواستن. استمداد کردن. ( از یادداشتهای مؤلف ) : به ملک سند کس فرستادند و فریادخواستند و گفتند که سپاه عرب آمد. ( تاریخ بلعمی ).
سوی آسمان سر برآورد راست
ز دادار آنگاه فریاد خواست.فردوسی.دست به استادم زد و فریادخواست. ( تاریخ بیهقی ). به عجز خویش معترف گرد و فریاد خواه. ( تذکرة الاولیاء ).

فرهنگ معین

( ~ . خا تَ ) (مص ل . ) داد خواستن ، کمک خواستن .

فرهنگ فارسی

یاری خواستن داد خواستن استغاثه .

ویکی واژه

داد خواستن، کمک خواستن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال حافظ فال حافظ فال تماس فال تماس