لغت نامه دهخدا فروگذار. [ ف ُ گ ُ ] ( نف مرکب ) فروگذارنده. اهمال کننده در کاری. ( یادداشت بخط مؤلف ). || ( اِمص مرکب ) اهمال. فروگذاشت. ( یادداشت بخط مؤلف ).- فروگذارکردن . رجوع به مدخل فروگذار کردن شود.
فرهنگ عمید کسی که در انجام کاری کوتاهی و اهمال می کند.* فروگذار کردن: (مصدر لازم ) [مجاز] مضایقه کردن، کوتاهی کردن.
فرهنگ فارسی فروگذاشت، فرودگ اشتن، غفلت، اهمال، تقصیر، کوتاهی، سستی وبی پروایی( مصدر ) ۱ - ترک کردن از دست دادن ۲ - مضایقه کردن کوتاهی کردن .