فروس

لغت نامه دهخدا

فروس. [ ف ُ ] ( ع اِ ) ج ِ فرس. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). اسبان. رجوع به فرس شود.
فروس. [ ] ( یونانی ، اِ ) ماذریون. ( فهرست مخزن الادویه ). رجوع به ماذریون و مازریون شود.
فروس. [ ف َ ] ( ع اِ ) شیر بیشه. ( منتهی الارب ).
فروس. [ ف ُ ] ( ع اِ ) حلزون. ( دزی ج 2 ص 263 ).
فروس. [ ] ( اِخ ) از طسوج طبرش. ( تاریخ قم ص 117 ).
فروس. [ ] ( اِخ ) از دیه های انار. ( تاریخ قم ص 137 ).

فرهنگ عمید

= فَرَس

فرهنگ فارسی

از دیه های انار

دانشنامه عمومی

فروس ( انگلیسی: Ferrous ) شرکت معدن برزیلی است، که در سال ۱۹۸۷ تأسیس شد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ابجد فال ابجد فال درخت فال درخت فال ارمنی فال ارمنی فال تخمین زمان فال تخمین زمان