فروزش

لغت نامه دهخدا

فروزش. [ ف ُ زِ ] ( اِمص ) فروز. روشنی :
ز قیصر بپرسید و پوزش گرفت
بر آن رومیان بر فروزش گرفت.فردوسی.چو از تاج دارا فروزش گرفت
همای اندر آن کار پوزش گرفت.فردوسی.

فرهنگ معین

(فُ زِ ) (اِمص . ) روشنایی ، تابش .

فرهنگ عمید

افروزش، افروختگی، روشنایی، تابش.

فرهنگ فارسی

افروزش، افروختگی، روشنایی، تابش

فرهنگ اسم ها

اسم: فروزش (دختر) (فارسی) (تلفظ: foruzeš) (فارسی: فروزش) (انگلیسی: foruzesh)
معنی: فروز، روشنی

ویکی واژه

روشنایی، تابش.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ای چینگ فال ای چینگ فال تاروت فال تاروت فال قهوه فال قهوه فال ماهجونگ فال ماهجونگ