لغت نامه دهخدا
فروختنی. [ ف ُ ت َ ] ( ص لیاقت ) هرچه قابل فروش باشد. فروشی.
فروختنی. [ ف َ ت َ / ف ُ ت َ ] ( ص لیاقت ) قابل افروختن. قابل اشتعال. آنچه روشن کردن و سوزاندن را شاید چون شمع و جز آن. رجوع به فروختن ، افروختن و افروختنی شود.
فروختنی. [ ف ُ ت َ ] ( ص لیاقت ) هرچه قابل فروش باشد. فروشی.
فروختنی. [ ف َ ت َ / ف ُ ت َ ] ( ص لیاقت ) قابل افروختن. قابل اشتعال. آنچه روشن کردن و سوزاندن را شاید چون شمع و جز آن. رجوع به فروختن ، افروختن و افروختنی شود.
قابل افروختن شایسته اشتغال .