فدا شدن

لغت نامه دهخدا

فدا شدن. [ ف ِ / ف َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) از میان رفتن در راه کسی یا چیزی یا مقصودی :
موم و هیزم چون فدای نار شد
ذات ظلمانی او انوار شد.مولوی.فدای جان تو، گر من شوم فدا چه شود
برای عید بود گوسفند قربانی.سعدی.رجوع به فداء شود.

فرهنگ معین

( ~ . شُ دَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) در راه کسی یا هدفی جان خود را دادن ، قربانی شدن .

فرهنگ فارسی

( مصدر ) در راه کسی یا هدفی جان خود را دادن قربانی شدن . یا فدایت شوم ( گردم ) . جمله ایست که در آغاز نامه به عنوان تعارف نویسند .

ویکی واژه

در راه کسی یا هدفی جان خود را دادن، قربانی شدن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال جذب فال جذب فال چوب فال چوب فال کارت فال کارت فال اوراکل فال اوراکل