زه کش

لغت نامه دهخدا

زه کش. [ زِه ْ ک َ / ک ِ ] ( نف مرکب ) که زه کشی کند. رجوع به ماده بعد شود.

فرهنگ فارسی

که زه کشی کند

فرهنگستان زبان و ادب

{stringing machine} [ورزش] دستگاهی که برای زهکشی دستاک یا تنظیم آن به کار می رود

جمله سازی با زه کش

طبقه‌بندی دیگر در خصوص بام‌های مسطح و شیبدار است. بام‌های سبز شیبدار، مشخصه برجسته بسیاری از ساختمان‌های اسکاندیناویایی هستند که نیازمند طراحی ساده‌تری در قیاس با بام‌های تخت می‌باشند. چرا که شیب بام کاهش خطر نفوذ آب از طریق سازه بام را با استفاده از لایه‌های آب‌بندی و زه کشی کمتری نسبت به بام تخت موجب می‌گردد.
استقرار جمعیت در منطقه‌ای که اکنون توییست نام دارد بسیار به تازگی حوالی سال ۱۷۸۴ میلادی شروع شد. زمین کاملاً بایر بود و تنها اجازهٔ معیشت ناچیزی را می داد و مردم در راحتی به سر نمی‌بردند. ساخت کانال نورد سود در 100 سال بعد بهبودهای قابل توجهی در کیفیت زندگی مردم به ارمغان آورد زیرا کانال زه کشی سیستماتیک و حذف زغال سنگ نارس را فراهم کرد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
می نگارد
می نگارد
گوت
گوت
گاییدن
گاییدن
داشاق
داشاق