فحص

لغت نامه دهخدا

فحص. [ ف َ ] ( ع مص ) واپژوهیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). بازکاویدن از چیزی. ( منتهی الارب ): علیک بالفحص عن هذا الحدیث. ( اقرب الموارد ). فحث. رجوع به فحث شود. || تفتیش کردن. ( منتهی الارب ). || پر گردانیدن باران خاک را. || شتافتن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || جنبیدن دندان پیشین کودک. || آشیانه ساختن سنگخوار در خاک. || ( اِ ) هر جا که جای باش مردم باشد. ( منتهی الارب ).
فحص. [ ف َ ] ( اِخ ) ناحیه بزرگی از اعمال طلیطله. ( معجم البلدان ).
فحص. [ ف َ ] ( اِخ ) اقلیمی از اقالیم سوسه. ( معجم البلدان ).
فحص.[ ف َ ] ( اِخ ) اقلیمی در اشبیلیه. ( معجم البلدان ).

فرهنگ معین

(فَ حْ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) کاویدن ، جستجو کردن . ۲ - (اِمص . ) کاوش ، جستجو.

فرهنگ عمید

۱. کاویدن، جستجو کردن.
۲. کاوش، جستجو.

فرهنگ فارسی

کاویدن، جستجوکردن، کاوش وجستجو
۱ - ( مصدر ) کاویدن جستجو کردن ۲ - تفتیش کردن ۳ - ( اسم ) کاوش جستجو ۴ - تفتیش .
اقلیمی در اشبیلیه

ویکی واژه

کاویدن، جستجو کردن.
کاوش، جستجو.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال امروز فال امروز فال مکعب فال مکعب فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال تاروت فال تاروت