فحاش
فحاش. [ ف َح ْ حا ] ( ع ص ) مرد فحش گوی. ( منتهی الارب ). مؤنث آن فحاشة است. ( اقرب الموارد ). زشتگوی. ( ربنجنی ). آنکه دشنام بسیار گوید. بدزبان. دهن دریده.آنکه در جواب از حد درگذرد. ( یادداشت بخط مؤلف ).
(فَ حّ ) [ ع . ] (ص . ) بدزبان ، ناسزاگو.
بسیاربدخو و ناسزاگو، بددهن، فحش دهنده.
بسیاربدخووناس اگو، بدزبان وفحش گو
( صفت ) آنکه دشنام گوید فحش گوی .
بدزبان، ناسزاگو.