فتور. [ ف ُ] ( ع مص ) آرمیدن آب سپس جوشش. ( منتهی الارب ). آرمیدن حرارت آب. ( اقرب الموارد ). رجوع به فتر و فاتر شود. || آرام شدن پس از تندی ، و نرم شدن بعد از سختی. ( اقرب الموارد ). سستی آوردن بعدِ درشتی. ( منتهی الارب ). || سست و نرم گردیدن بندها. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || پیمودن چیزی را از میان دو انگشت سبابه و ابهام. ( منتهی الارب ). || ( اِمص ) انکسار. ( بحر الجواهر ). || سستی. ضعف. ( یادداشت بخط مؤلف ) : در زمانه گر فتوری هست در کار من است ورنه بس محکم نهادی ملک و ملت را اساس.ظهیر فاریابی.آنگهم از خود بران تا شهر دور تا دراندازم در ایشان صد فتور.مولوی.روی تو بر پشت زمین خلق را موجب فتنه ست و فتور ای صنم.سعدی. فتور. [ ] ( یونانی ، اِ ) سمک. ( فهرست مخزن الادویه ). فترة. رجوع به فترة شود. فتور. [ ف ُ ] ( اِخ ) مسقطالرأس بلعام است که بر نهر فرات واقع بود. ( قاموس کتاب مقدس ).
فرهنگ معین
(فُ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) آرام شدن ، سست شدن . ۲ - آرام شدن پس از تندی و سختی . ۳ - (اِمص . ) بی حا لی ، ضعف . ۴ - کندی ، آرامی .
فرهنگ عمید
۱. سستی و بی حالی. ۲. [قدیمی] کمبود، نقصان. ۳. [قدیمی] کوتاهی.
فرهنگ فارسی
آرام شدن، سست شدن، آرامی پس ازتندی وسختی، سستی وبیحالی، کندی ( مصدر ) ۱ - آرمیدن آب بعد از جوشش ۲ - آرام شدن پس از تندی نرم شدن بعد از سختی ۳ - سست شدن ۴ - ( اسم ) سستی ضعف ۵ - کندی آرامی . سمک . فتره
دانشنامه عمومی
فتور ( به لاتین: Fotur ) یک منطقهٔ مسکونی در افغانستان است که در ولسوالی واخان واقع شده است.
ویکی واژه
آرام شدن، سست شدن. آرام شدن پس از تندی و سختی. بی حا لی، ضعف. کندی، آرامی.