فایق. [ی ِ ] ( ع ص ) فائق. برگزیده و بهترین از هر چیزی. ( منتهی الارب ) : شکرینه که از شکر فایق کنند معتدل باشد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). رجوع به فائق شود. فایق. [ ی ِ ] ( اِخ ) روستایی است ، و از آن روستاست قریه ماودانه. ( یادداشت بخط مؤلف ).
فرهنگ معین
(یِ ) [ ع . فائق ] ۱ - (اِفا. ) مسلط شونده ، چیره شونده . ۲ - (ص . ) نیکو و برگزیده از هر چیزی .
فایق:افزون آمده، مسلطبرامری، برگزیده، نیکووبرگزیده ازهرچیزی ( اسم ) ۱ - برگزیده بهترین هر چیز ۲ - غالب مسلط چیره . روستایی است و از آن روستاست قریه ماودانه .