فاصل. [ ص ِ ] ( ع ص ) جداکننده : به دوستی که ندارم ز کید دشمن باک وگر به تیغ بود در میان ما فاصل.سعدی.جداکننده حق از باطل. ( یادداشت بخط مؤلف ). فصیل. || قاطع. - حکم فاصل ؛ حکم قاطع. ( یادداشت بخط مؤلف ). حکم نافذ و روان. ( منتهی الارب ). ماضی. ( اقرب الموارد ). - حد فاصل ؛ آنچه میان دو چیز فاصله باشد. برزخ.
فرهنگ معین
(ص ) [ ع . ] (اِفا. )جداکنندة دو چیز از هم .
فرهنگ عمید
۱. جداکنندۀ دو چیز از هم: خط فاصل. ۲. (اسم ) = فاصله ۳. (صفت ) [قدیمی] قاطع.
فرهنگ فارسی
جداکننده دوچیزازهمحدی که مابین دوزمین باشدو آن دوراازهم فرق بدهد ( اسم ) ۱ - جدا کننده دو چیز از هم . یا حد فاصل . آنچه میان دو چیز فاصله باشد برزخ . یا خط فاصل . خطی که دو چیز را از هم جدا کند : خط فاصل زندگانی و مرگ ۲ - جدا کننده حق از باطل ۳ - قاطع .