غیوث

لغت نامه دهخدا

غیوث. [ غ ُ ] ( ع اِ ) ج ِ غَیث. ( اقرب الموارد ) ( تفلیسی ) ( المنجد ). بارانها. ( آنندراج ) :
فلسفیی گفت چون دانی حدوث
حادثی ابر چه داند غیوث.مولوی ( مثنوی ).رجوع به غَیث شود.
غیوث. [ غ ُ ] ( اِخ ) بطنی است از صبیحیین. رجوع به صبح الاعشی ج 1 ص 323 شود.

فرهنگ معین

(غُ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ غیث ، باران ها.

فرهنگ عمید

= غیث

ویکی واژه

جِ غیث ؛ باران‌ها.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم