غنوند

لغت نامه دهخدا

غنوند. [ غ ُ وَ ] ( اِ ) عهد و شرط. ( فرهنگ رشیدی ) ( انجمن آرا ). عهد و پیمان و شرط. ( برهان قاطع ) :
به پیمان و سوگند و غنوند و عهد
تو ایدر سخن یاد کن همچوشهد.فردوسی ( از فرهنگ رشیدی ) ( فرهنگ نظام ).

فرهنگ معین

(غُ وَ ) (اِ. ) پیمان ، شرط .

فرهنگ عمید

۱. عهد، پیمان.
۲. شرط: به پیمان و سوگند و غنوند و عهد / تو ایدر سخن یاد کن همچو شهد (فردوسی: لغت نامه: غنوند ).

ویکی واژه

پیمان، شرط.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال اوراکل فال اوراکل فال عشقی فال عشقی فال احساس فال احساس