غله دان

لغت نامه دهخدا

غله دان. [ غ َل ْ ل َ / ل ِ غ َ ل َ / ل ِ] ( اِ مرکب ) انبار غله. ( ناظم الاطباء ) :
صحبت چو غله نمی دهد باز
جان در غله دان خلوت انداز.نظامی.
غله دان. [ غ ُل ْ ل َ / ل ِ / غ ُ ل َ / ل ِ ] ( اِ مرکب ) کوزه ای را گویند که سر آن را به چرم خام بگیرند و در میان آن سوراخی کنند، و راهداران و تمغاچیان دارند تا زری را که از مردم بستانند در میان آن کوزه بیندازند، و در بعضی مزارات و بقعه ها مجاوران و خادمان مثل کوزه دارند و زری را که مردمان به طریق نذر بیاورند در آن اندازند. ( فرهنگ جهانگیری ). به معنی غلک است و آن کوزه ای باشد که سر آن را به چرم گیرند و سوراخی در آن چرم کنند و تمغاچیان و راهداران و قماربازان و غیرهم زری که از مردم گیرند در آن ریزند، و با ثانی غیر مشدد هم به نظر آمده است. ( برهان قاطع ) ( از آنندراج ). غولک دان. ( فرهنگ رشیدی ) ( آنندراج ). غُلَّک. قلک. || به معنی زمین و گورستان نیز آمده است. ( انجمن آرا ). رجوع به مدخل بعد شود.

فرهنگ معین

( ~ . ) [ ع - فا. ] (اِمر. ) انبار غله .

فرهنگ عمید

انبار غله.
= قلک: خانهٴ غولند بپردازشان / در غله دان عدم اندازشان (نظامی۱: ۱۴ ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) کوزه ای که سر آن را بچرم خام گیرند و در میان آن سوراخی کنند و پول در آن ریزند .

ویکی واژه

انبار غله.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال زندگی فال زندگی فال پی ام سی فال پی ام سی فال تماس فال تماس فال حافظ فال حافظ