لغت نامه دهخدا
که شناسد که چیست از عالم
غرض کردگار فرد غفور.ناصرخسرو.رحمت بارخدایی که کریمست و لطیف
کرم بنده نوازی که غفور است و ودود.سعدی.دست حاجت چو بری پیش خداوندی بر
که کریم است و رحیم است و غفور است و ودود.سعدی.
غفور. [ غ ُ ] ( ع مص ) به معنی غَفر ( مص ) و غفران. ( از اقرب الموارد ). رجوع به غفر و غفران شود.
غفور. [ غ ُ ] ( ع اِ ) ج ِ غُفر و غَفر، به معنی بزغاله کوهی. ( از اقرب الموارد ). رجوع به غفر شود.