غارب

لغت نامه دهخدا

غارب. [ رِ] ( ع ص ) نعت فاعلی از غروب. غروب کننده. فروشونده ازآفتاب و ماه و دیگر ستاره. مقابل طالع :
چو شنگرف گون شد ز خورشید عالم
سماک و سهیل و سها گشت غارب.( منسوب به منوچهری و حسن متکلم ).در بقای او عوض از هر شاجب و خلف از هر غارب و عازب است. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 460 ). || ( اِ ) بالای موج. سرهای موج آب. ( منتهی الارب ). || کوهان شتر. میان کوهان و گردن شتر. ج ، غوارب. ( منتهی الارب ). میان دو دوش. ( دهار ). کاهل. ( منتهی الارب ). سنام. ( منتهی الارب ). و در مثل آمده است : حبلک علی غاربک ؛ یعنی هر جا خواهی برو. ( منتهی الارب ). || یکی از اوتاد اربعه منجمین. ( مفاتیح خوارزمی ). برجی که از مغرب طالع شود. ( احکام نجوم ). و مقابل طالع است.

فرهنگ معین

(رِ ) [ ع . ] ۱ - (اِفا. ) غروب کننده . ۲ - (اِ. ) کوهان شتر.

فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ طالع] غروب کننده.
۲. دور شونده.
۳. (اسم ) (زیست شناسی ) شانه، دوش.

فرهنگ فارسی

غروب کننده، دورشونده
۱ - ( اسم ) غروب کننده ( ستاره ) مقابل طالع . ۲ - ( اسم ) کوهان شتر و گردن شتر جمع : غوارب . ۳ - یکی از اوتاد اربعه منجمان برجی که از مغرب طالع شود مقابل طالع .

ویکی واژه

غروب کننده.
کوهان ش
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم