علاج کردن

لغت نامه دهخدا

علاج کردن. [ ع ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تیمار کردن و مروسیدن. || مداوا نمودن و معالجه کردن. || چاره نمودن و تدبیر کردن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به علاج شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) مداوا کردن درمان کردن ۲ - چاره نمودن تدبیر کردن .

ویکی واژه

rimediare
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم