عاند. [ ن ِ ] ( ع ص ) شتر از راه برگردنده و میل کننده ج ، عُنّد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || سرکش و به باطل ستیهنده. ردکننده حق. || طعن عاند؛ نیزه ای که به چپ و راست زده شود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || عرق عاند؛ خوی روان. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). عاند. [ ن ِ ] ( اِخ ) ( وَجْرة ) روزی از روزهای عرب است. ( از معجم البلدان ). عاند. [ ن َ ] ( اِخ ) وادیی است واقع در میان مکه و مدینه به مسافت یک میل ، پیش از سقیا که عایذ هم گویند. ( از معجم البلدان ).
فرهنگ معین
(نِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - ستیز کننده . ۲ - کسی که از راه راست برگردد و منحرف شود. ج . عواند.
فرهنگ عمید
۱. ستیزنده، ستیزه کار. ۲. منحرف، کسی که از راه راست برگشته و منحرف می شود.
فرهنگ فارسی
ستیزنده، ستیزه کار، کجرو، کسی که ازراه راست برگرددومنحرف شود ( اسم ) ۱ - ستیزنده . ۲ - رد کننده حق به باطل ستیهنده : جمع عواند . بن زنخ . بن گوش
ویکی واژه
ستیز کننده. کسی که از راه راست برگردد و منحرف شود. عواند.