( عاصمة ) عاصمة. [ ص ِ م َ ] ( ع اِ ) ام بلاد. قاعده کشور. ( اقرب الموارد ). در تداول کشورهای عربی پایتخت. عاصمة. [ ص ِ م َ ] ( اِخ ) لقب مدینه است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ).
فرهنگ معین
(ص مَ یا مِ ) [ ع . عاصمة ] (اِفا. ) ۱ - مؤنث عاصم . ۲ - پایتخت کشور، قاعدة مملکت .
فرهنگ عمید
مرکز مملکت، پایتخت.
فرهنگ فارسی
مونث عاصم، شهر، پایتخت، مرکزمملکت ۱ - ( اسم ) مونث عاصم . ۲ - پایتخت کشور قاعده مملکت . لقب مدینه است