عادیه

لغت نامه دهخدا

( عادیة ) عادیة. [ ی َ ] ( ع ص ) شتران سخت دونده. ( منتهی الارب ). || شتران ماننده ( مانده ؟ ) در طاقستان که به شور گیاه میل نکنند. || کاری که باز دارد ترا از چیزی. || گروهی از قوم که جهت کارزار بدوند یا آنکه پیشتر حمله کنند از پیادگان. ( منتهی الارب ).

فرهنگ معین

(یَ یا یِ ) [ ع . عادیة ] (ص . اِ. ) سخت دونده (شتر )، ج . عوادی .
(یَّ یا یُِ ) [ ع . عادیة ] (اِفا. اِ. ) ۱ - مؤنث «عادی »، متجاوزه ، متعدیه . ۲ - جماعتی که مستعد قتال باشند. ۳ - بعد، دوری . ۴ - شغلی که مرد را از هر کار باز دارد. ۵ - ظلم ، شر.

فرهنگ عمید

ویژگی آنچه سرایت می کند.

فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) سخت دونده ( شتر ) جمع عوادی .

ویکی واژه

سخت دونده (شتر)
عادیة
عوادی.
مؤنث «عادی» ؛ متجاوزه، متعدیه.
جماعتی که مستعد قتال باشند.
بعد، دو
شغلی که مرد را از هر کار باز دارد.
ظلم، شر.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال نخود فال نخود فال پی ام سی فال پی ام سی فال تک نیت فال تک نیت