عادت کردن

لغت نامه دهخدا

عادت کردن. [ دَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خوی گرفتن. معتاد شدن :
چشم عادت کرده با دیدار دوست
حیف باشد بعد از او بر دیگری.سعدی.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - خو کردن به چیزی خوگر شدن معتاد شدن. ۲ - معمول گشتن متداول شدن . ۳ - انس گرفتن به الفت گرفتن به .

ویکی واژه

عادت‌کردن
عادت کردن.
خو کردن، خو گرفتن.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم