طاری

لغت نامه دهخدا

طاری. [ ] ( ع اِ ) درختی است هندی که چون او را زخم کنند آب بسیار از آن تراوش میکند. و از آن خمر و سرکه میسازند و مشهور بشراب طاری است و در افعال و خواص قریب است بشراب مویزی. ( تحفه حکیم مؤمن ). اطواق است و آن خمری است که از آب درختی که به هندی طاری نامند بعمل می آورند و آن را هری گویند و درخت آن به افراط در عظیم آباد و بنگاله هست و در بعضی جاها کمتر است. ( فهرست مخزن الادویه ).
طاری ٔ. [ رِءْ ] ( ع ص ) آینده. || ناگاه درآینده. ( منتهی الارب ). ظاهر شونده بر کسی ناگاه. فرودآینده از جائی. ( غیاث اللغات ). ج ، طُرّاء و طُرَاء. ( منتهی الارب ). || ناگاه روی داده. عارض و ظاهر شونده : و این آوازه در اطراف گیتی طاری و به اکناف جهان ساری گشت. ( جهانگشای جوینی ).

فرهنگ معین

[ ع . ] (اِفا. ) ۱ - آینده . ۲ - ناگاه در آینده . ۳ - ناگاه روی داده ، عارض . ۴ - گذرنده غیر - مقیم .

فرهنگ عمید

۱. ویژگی چیزی که به طور ناگهانی عارض شده است.
۲. جاری.
۳. (اسم، صفت ) مسافر.

فرهنگ فارسی

۱ - آینده . ۲ - نا گاه در آینده . ۳ - نا گاه روی داده عارض . ۴ - گذرنده غیر مقیم مقابل متوطن .
درختی است هندی که چون او را زخم کنند آب بسیار از آن تراوش میکند .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم