( صعقة ) صعقة. [ ص َ ق َ ] ( ع مص ) بیهوش گردیدن. ( منتهی الارب ). بیهوش شدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( مقدمه لغت میر سید شریف ). || ( اِمص ) بیهوشی. ( غیاث اللغات ) ( منتهی الارب ) : باز از آن صعقه چو با خود آمدم طور برجا بد نه افزون و نه کم.مولوی ( مثنوی ). || ( اِ ) آتش که از آسمان افتد. ( منتهی الارب ) : گر جهان فتنه گیرد از چپ و راست و آتش صعقه پیش و پس باشد.سعدی.|| دم صور. ( منتهی الارب ).
فرهنگ معین
(صَ قَ یا قِ ) [ ع . صعقة ] ۱ - (مص ل . ) بی هوش گردیدن . ۲ - (اِمص . ) بی هوشی .
فرهنگ عمید
۱. بیهوش شدن از شدت ترس یا از شنیدن صدای هول انگیز، بیهوشی. ٢. (اسم ) = صاعقه
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) بیهوش گردیدن . ۲ - ( اسم ) بیهوشی . ۳ - سعق . ۴ - آتشی که از آسمان افتد .