لغت نامه دهخدا
صداقت. [ ص َ / ص ِ ق َ ] ( ع اِمص ) دوستی. ( منتهی الارب ) ( ربنجنی ) ( مهذب الاسماء ). دوستی داشتن. ( مقدمه میرسید شریف ). و محبتی است صادق که باعث شود بر اهتمام جملگی اسباب فراغت صدیق و ایثار رسانیدن بهر چیز که ممکن باشد. ( نفایس الفنون ) : و قواعد صداقت میان ایشان مستحکمتر شد. ( کلیله و دمنه ). || نزد سالکان عبارت است ازاینکه دل را در اطوار مختلفه ای که بر او طاری شود پیوسته بر یک حال بازداشته ، وفا و جفا، و منع و عطا، و غم و شادی را برابر و یکسان پندارند. و بروز این صفت در آدمی بر اثر محبت و عشق باشد نسبت بمعشوق حقیقی. و صداقت را پنج درجه است. اول صفا و نشانه آن نفرت از نفس اماره و احتراز از هوی ، و مخالفت با شهوات ، و ترک مقصود و خواهش نفس آنهم با دیده رضا، و بکلی بیرون کردن دوستی دنیا از دل. درجه دوم غیرت است.جوانمرد در این محل محب غیور گردد. و از غیرت نخواهد که کس نام محبوب او بر زبان آرد. و یا بدو نگرد. در این مقام عاقبت از خود نیز بر محبوب غیرت کند. خواجه شبلی رحمة اﷲ علیه فرماید: اللهم احشرنی اعمی. فانک اجل و اعظم من ان تراک عینی. درجه سوم اشتیاق است. در این مقام آتش شوق و آرزو زبانه زند و شعله ور گردد. درجه چهارم ذکر محبوبست که من احب شیئاً اکثر ذکره. درجه پنجم تحیر است. مصطفی صلی اﷲ علیه و سلم میفرماید: یا دلیل المتحیرین. این معنی در ابتداء بود، و در انتها میفرماید: رب زدنی تحیراً. هیچ میدانی از این تا آن مقام چه فرق است ؟ پس این مقام مقامیست رفیع که از این اخبار ممکن نیست. حضرت محبوب ، خویش بلند قدر بود، و وصول بدان جز حیرت و دهشت چه توان بود. کذا فی الصحائف. فی الصحیفة التاسعةعشر. || راستی. ( منتهی الارب ). و رجوع به صداقة شود.
صداقة. [ ص ِ / ص َ ] ( ع اِمص ) رجوع به صداقت شود.