شیداسپ

لغت نامه دهخدا

شیداسپ. [ اَ ] ( ص مرکب ) ( از: شید، خور و مهر + اسپ ، حیوان معروف ) یعنی دارنده اسب شیدور و درخشان و کسی که اسبش نور یا آفتاب باشد. ( از یادداشت مؤلف ) ( از فرهنگ ایران باستان ص 228 ) ( از لغات شاهنامه ).
شیداسپ. [ اَ ] ( اِخ ) پسر گشتاسب که در جنگ ارجاسب کشته شد. ( یادداشت مؤلف ). نام یکی از پسران گشتاسب. ( فرهنگ ایران باستان ص 228 ) ( لغات شاهنامه ). اما این انتساب بر اساسی نیست. رجوع به شیداسب و یشتها ج 2 ص 85 شود.
شیداسپ. [ اَ ] ( اِخ ) نام وزیر کیومرث شاه. ( لغات ولف ). وزیر طهمورث. ( فرهنگ ایران باستان ص 228 ). شیداسب. نام وزیر طهمورث. ( ناظم الاطباء ) :
خنیده بهر جای و شیداسپ نام
نزد جز بنیکی بهر جای گام.( شاهنامه ج 1 ص 21 ).

فرهنگ فارسی

یعنی دارنده اسب شیدور و درخشان و کسیکه اسبش نور یا آفتاب باشد .

ویکی واژه

در شاهنامه او پیر مردی عابد و دیندار و بنیانگذار نماز و روزه است. همچنین او دستور یا وزیر تهمورث بوده و با ارشاد و راهنمایی او، تهمورث توانست بر دشمنان و دیوان زمان خود سیطره یابد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال حافظ فال حافظ فال راز فال راز فال تاروت فال تاروت