شپیل

لغت نامه دهخدا

شپیل. [ ش َ / ش ِ ]( اِمص ) فشردن. ( برهان ) ( انجمن آرا ). فشار و عصر. ( ناظم الاطباء ) :
گلابی صفت بر جفا بگذرند
که گل را شپیلند و آبش برند.امیرخسرو. || شیفتگی. ( برهان ). شیفتگی نمودن. ( از ناظم الاطباء ). || دیوانگی. ( برهان ) ( از ناظم الاطباء ) ( از انجمن آرا ). || صفیر زدن. ( انجمن آرا ). نقر :
چون به شپیلک آمدی آن نفس از در قفس
مست وله درآمدی قمری ماده و نرش.خواجه عمید.
شپیل. [ ش َ / ش ِ ] ( اِ صوت ) شافوت. آوازی باشد که بیشتر کبوتربازان از دهان برآورند. ( برهان ).
شپیل. [ش َ ] ( اِ ) پاچه شتر را گویند و به عربی رجل الجمل خوانند. ( برهان ). || نام گیاهی که شپل و شترپا نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). رجوع شود به شترپا.

فرهنگ معین

(ش ) (اِ. ) سوت ، سوتی که با دهان زنند.

فرهنگ عمید

= شپل

ویکی واژه

سوت، سوتی که با دهان زنند.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال راز فال راز فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال عشق فال عشق