شمان

لغت نامه دهخدا

شمان. [ ش َ ] ( نف ) گریان و نوحه کنان. ناله و زاری کنان. ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ). بانگ و غریو کننده. ( فرهنگ فارسی معین ) :
زآن ملک را نظام و از این عهد را بقا
زآن دوستان به فخر و از این دشمنان شمان.عنصری.|| ترسیده. ( ناظم الاطباء ). ترسنده. ( برهان ). || آشفته. پریشان گشته. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ). || رمیده و نفرت کننده. ( ناظم الاطباء ). رمنده. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ). || دیوانه گشته. || بیهوش شده از تشنگی. ( ناظم الاطباء ). بیهوش شونده. ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ). || ( اِ ) بانگ و گریه دمادم. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ) ( از فرهنگ اوبهی ). || گریه در گلو. ( ناظم الاطباء ) ( از برهان ). || تشنگی. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ معین

(شَ ) (ص فا. ) ۱ - هراسان و بانگ کننده . ۲ - رمنده . ۳ - آشفته ، پریشان .

فرهنگ عمید

۱. هراسان.
۲. آشفته و پریشان: ازآن ملک را نظام و زاین عهد را بقا / وزآن دوستان به فخر و زاین دشمنان شمان (عنصری: ۳۴۴ ).

فرهنگ فارسی

شمیدن
( صفت ) ۱ - بانگ و غریو کننده ( از تشنگی و گرسنگی ) . ۲ - رزمنده . ۳ - آشفته پریشان .

ویکی واژه

هراسان و بانگ کننده.
رمنده.
آشفته، پریشان.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال انبیا فال انبیا فال اوراکل فال اوراکل فال کارت فال کارت